خلاصهای از کتاب مقدس و کتابهای آن
نامه به غلاطیان

نقشه غلاطیه را نشان میدهد
شاید از کتاب اعمال رسولان به خاطر بیاورید که غلاطیه، منطقهای در مرکز ترکیه امروزی بود. پولس و برنابا در اولین سفر از غلاطیه دیدن کردند و در آنجا موجب ایمان آوردن بسیاری شدند. آنها در پایان مأموریتشان به پایگاه خود در انطاکیه بازگشتند. مدتی بعد، چند مسیحی یهودی از اورشلیم نیز به غلاطیه سفر کردند و به شاگردان جدید آنجا تعلیم میدادند که همگی باید ختنه شوند و شریعت موسی را رعایت کنند، که در غیر این صورت نجات نخواهند یافت. این مردان توسط رسولان فرستاده نشده بودند. بلکه خودسرانه کار میکردند.
وقتی پولس رسول درباره این تحولات شنید، عمیقاً ناراحت شد. او قبلاً در انطاکیه با این واعظان (که گاهی اوقات مسیحیان یهودی[1] نامیده میشوند) برخورد کرده بود. او میتوانست ببیند که کار بزرگش در موعظه به غیریهودیان تخریب میشود و مسیحیت به شاخهای از یهودیت کاهش مییابد. او که نمیتوانست برای دیدار دوستانش، انطاکیه را ترک کند، برایشان "نامه به غلاطیان" را نوشت. او مصمم بود که این ضدیت را سرکوب کند. تمام مهارتهای او به عنوان یک وکیل آموزش دیده برای ارائه استدلالهای منطقی و قدرتمند برای اثبات اشتباه واعظان سیار فراخوانده شد؛ که نجات نه با حفظ احکام، بلکه با ایمان به عیسی حاصل میشود.
او نامه خود را با این هشدار آغاز میکند که فقط یک انجیل وجود دارد. حقیقت در مورد عیسی و پادشاهی او قابل تغییر نیست. او میگوید آنچه که ما باید باور کنیم، آن چیزی است که رسولان موعظه میکردند. شاید این یک تذکر ارزشمند برای روزگار ما باشد، در این زمانی که بسیاری از گروهها ادعا میکنند مسیحی هستند؛ ما باید برای یافتن انجیل اصیل قرن اول، به کتب عهد جدید برگردیم.
پولس اکنون هفت دلیل جداگانه برای تقویت پرونده خود ارائه میکند. اولاً، او اصرار داشت که انجیلی که به آنها موعظه کرده بود توسط افراد دیگر به وی تعلیم داده نشده بود، بلکه توسط مکاشفه مستقیم، توسط خود عیسی به او تعلیم داده شده بود (که احتمالاً در طول مدتی بوده است که او پس از گرویدن به مسیح، در بیابان سپری کرده بود، (غلاطیان 1: 15- 18 را ملاحظه کنید)). و هنگامی که 14 سال بعد رسولان را در اورشلیم ملاقات کرد، آنها به گزارش موعظه او گوش داده و او را برکت دادند. پس انجیل او با آنها یکسان بود.
در آن دیدار از اورشلیم، او دوست جوان خود تیتوس را، که یک ایماندار غیریهودی بود، با خود بُرد. سایر حواریون، تیتوس را بدون هیچ گونه سؤالی به عنوان برادر پذیرفته بودند. آنها بر این که او باید ختنه شود، اصرارنکرده بودند. بنابراین ختنه، بخشی از انجیل رسولان نبود.
مورد بعدی، پرونده پطرس بود. شمعون پطرس پس از گرویدن کُرنلیوس یوزباشی، متقاعد شده بود که خدا میخواهد غیریهودیان نجات یابند، و از آن زمان با غیریهودیان با رفاقت کامل بر سر یک میز مینشست. اما هنگامی که بازدیدکنندگان از اورشلیم به انطاکیه آمدند، او عقاید خود را انکار کرده بود و در گردهماییها، خود را از مسیحیان غیریهودی جدا نگه میداشت. پولس مجبور شده بود رسول را علیرغم بزرگتر بودنش علناً سرزنش کند و پطرس با مهربانی این توبیخ را قبول کرده بود. بنابراین پطرس موافقت کرد که غیریهودیان بدون ختنه قابل پذیرش هستند.
ایمانداران غلاطیه برای کمک به امور الهی از عطایای شگفتانگیز روحالقدس برخوردار شده بودند. آیا این هدایا را به خاطر اطاعت از دستورات شریعت بدست آورده بودند یا به این دلیل که به فیض خدا ایمان داشتند؟ فقط یک جواب وجود داشت.
سپس پرونده ابراهیم بود. آیا وقتی که داستان او را در کتاب پیدایش میخوانیم، به این نتیجه میرسیم که وعدههایی که خدا به او داده مشروط به اطاعت از صدها فرمان بوده است؟ رسول میگوید نه، برکاتی که خداوند به ابراهیم و نسل (فرزندان) او وعده داده بود، مدتها قبل از آمدن شریعت آمده بود و بدون قید و شرط بود. این ایمان ابراهیم بود که او را به خدا معرفی کرد، و با همان ایمان است که ما، حتی اگر غیریهودی باشیم، میتوانیم به عنوان نسل ابراهیم به حساب بیاییم.
"دیگر نه یهودی معنی دارد نه یونانی، نه غلام نه آزاد، نه مرد نه زن، زیرا شما همگی در مسیحْ عیسی یکی هستید. و حال اگر شما از آنِ مسیح هستید، پس نسل ابراهیماید و بنا بر وعده، وارثان نیز هستید." (غلاطیان 3: 28-29)
در تشبیهی قدرتمند، پولس قانون را به یک "آموزگار" تشبیه میکند؛ بردهای در یک خانواده مهم که وظیفهاش این بود که مطمئن شود بچهها به مدرسه میروند و درسهایشان را میآموزند. هدف از قانون این بود که درباره آمدن عیسی به مردم تعلیم بدهد. منجی با مرگ خود بر روی صلیب، قربانیهای شریعت را کامل کرده بود. اکنون او با مرگ خود گناهان را از بین برده بود، شریعت دیگر زائد بود. دیگر هدفی نداشت. بازگشت به آن مانند این است که پس از شروع اولین شغلتان، به جدول ضرب خسته کننده مدرسه بازگردید.
آخرین استدلال، یک قطعه زیبا از بیانات کتاب مقدس است. تمثیلی که محبوب یونانیان میباشد. رسول به ما یادآوری میکند که ابراهیم دو پسر داشت. اولین پسری که به دنیا آمد اسماعیل، پسر هاجر، کنیز همسر ابراهیم بود. پس از اینکه اسحاق به صورت معجزهآسا و در سنین پیریِ سارا از وی متولد شد، اسماعیل از موقعیتش بعنوان پسر محبوب کنار گذاشته شد. خدا خودش مقرر کرده بود که اسحاق وارث وعدههای ابراهیم خواهد بود و کنیز و پسرش باید به صحرای سینا فرستاده شوند. پولس میگوید، این یک تمثیل بود. ما دو کوه و دو زن داریم. کوه سینا، جایی که خدا شریعت را به موسی داد، در کشور اسماعیل، عربستان است. هاجر نشاندهنده برده است. که طرفدار شریعت است و قانون بردگی ابدی را بوجود میآورد. در مقابل، اسحاق، پسر سارا است که توسط ابراهیم در کوه صهیون برای قربانی شدن آماده شده بود. اسحاق نشاندهنده عیسی است، پسری که خدا وعده داده برای نجات ما بفرستد. و سارا با نام مستعار کوه صهیون (اورشلیم) نشاندهنده فیض و آزادی است که خداوند در مسیح به ما داده است. اورشلیم، و نه سینا، مادر واقعی مسیحیان است.
میتوانیم استدلالهای پولس را کارآمد فرض کنیم، زیرا ما دیگر چیزی در مورد آن واعظان سیار نمیشنویم، و زمانی کوتاه پس از آنکه شورای بزرگ در اورشلیم برای بحث در مورد موقعیت ایمانداران غیریهودی تشکیل شد (که در اعمال رسولان باب 15 آن را مرور کردیم)، آنها دیگر ملزم به ختنه شدن یا رعایت شریعت نبودند.
اما پولس کلام آخر را میگوید. فقط به این دلیل که ما از قوانین طاقت فرسا آزاد شدهایم، بدان معنا نیست که میتوانیم هر کاری را که دوست داریم انجام بدهیم. بلکه همچنان باید به استانداردهای بالاتری برسیم. تنها کافی نیست که اعمال بد نفسانی را کنترل کنیم (غلاطیان 5: 19 -21). ما باید هدف خود را تولید ثمرات روح، آن ویژگیهایی که خدای باغبان در باغچه زندگی ما جستجو میکند؛ عشق، شادی، شکیبایی و آرامش قرار دهیم.
[1] Judaisers